تحقیقستان

انشا درمورد جبهه

انشا درمورد جبهه

انشا درمورد جبهه

انتظاری که چه بسا برای آنان شیرین می بود، انتظار جرعه‌ی مرگ! بیستم دی بود، همه دور هم جمع شده بودند، قهقه شان تمام جبهه را گرفته بود. تنها خدا میداند در دلان رقیق و لطیف آنان چه میگذرد.

یکی نامه نوشت؛ فرزندم، مرا ببخش وظیفه‌ی پدری بودنم کم وکاست ماند. دیگری نوشت؛ای تنها معشوق زمینی ام، ای نوازشگر روح وآرامشم دوستت دارم مواظب خودت باش!

اما آن یکی نوشت؛ مامان، مامان نزدیک است چشیدن جرعه‌ی جام ولا!

مامان نزدیک است پاشیده شدن خونم به روی خاکریزها وصدها سنگر!

مامان میبخشی؟ وقت چشیدن جرعه‌ی شهادت رسید، ببخش !!

الان درک کردم که چقدر غم انگیز است،زنده بودن ودانستن لحظه‌ی مرگ‌ خود!

وچقدر دل های این شهیدان بزرگ است که جانفشانی کردند واین لحظات راچشیدند ودم نزدند.

این مقاله چقدر براتون مفید بود؟

از ۱ تا ۵ به این مقاله امتیاز بدید

میانگین رتبه 2.2 / 5. تعداد امتیاز ها: 6

تا حالا امتیازی ثبت نشده است! برای این مقاله امتیاز ثبت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *