
انشا درمورد رفتگر
انشا درمورد رفتگر
ما در محله ی خود رفتگر به آن معنایی که در زمان های نه چندان دور مرسوم بوده نداریم. یک آقایی هست که هرازگاهی صبح های زود صدای جاروش را هنگامی که در خواب نازم می شنوم و همچنین صدای مادرم را که گاهی برایش یک استکان چای میبرد.
ولی او همیشه نمی آید چون اگر می آمد حتما صدای جاروش را می شنیدم آخر من خواب سبکی دارم.
رفتگران محله ی من بیشتر آن دو سه نفری هستند که درروزهای فرد آن هم کله ی صبح با بوق و کرنا سر می رسند و همه را مجبور به سحر خیزی موقت می کنند چون بلافاصله بعد از به پایان رسیدن موسیقی بتهون و صدای یکنواخت یکی از آنها که همیشه فریاد می زند: آشغالاتو بذار دم در, رفتیما !
دوباره اهالی محل به خواب می روند حالا نمی دانم واقعا دوباره خوابشان می برد یا نه ولی من همیشه خواب از سرم می پرد و آرزو می کنم کاش یه جای آروم بود تا هزار ساعت می خوابیدم !
راستی یادم رفت بگویم که یکی از آنها به در خانه ی ما که می رسد دق البابی هم کرده و فریاد می زند : حاج خانم آشغالاتو بذار دم در , رفتیما !
این نکته را هم باید بگویم که اهالی کوچه و و محله ی ما از ترس گربه های آشغال خور به ندرت کیسه و سطلهای زباله ی خود را دم در می گذارند البته بعضی همسایه های بی خیال هم چند روز زودتر زباله های بوگندشان را در کوی و برزن رها می کنند و آن وقت وضع تاسف برانگیزی رخ می دهد.
رفتگران انسانهای زحمتکشی هم هستند و نمی شود آن را انکا رکرد .در پایان از این انشا نتیجه می گیرم که اگر یک روز آنها اعتصاب کنند تمام کوی و برزن ها تبدیل به زباله دان می شوند ولی کاش رفتگران محله ی من سر و صدا نمی کردند تا ما هم می توانستیم سیر بخوابیم.
ولی چاره چیست ؟ شاید آنها باعث شوند که ما کمی سحر خیز شویم.
انشا درباره رفتگر
هرانسانی در زندگی خود شغلی را ادامه می دهد تا با تلاش و زحمت خودپول و خرج زندگی خود را بدست بیاورد و یکی از این شغل ها رفتگری است.
رفتگران با آن لباس نارنجی خود و جاروی دست بلند، تمام شب را بیدار می مانند و در سکوت و ارامش و تاریکی شب زمانی که خیابان ها خلوت است و همه ی مردم در خواب شبانگاهی سرمی برند در حال انجام وظیفه می باشند تا کوچه و خیابان و شهر تمیزی داشته باشیم.
خیابانی که روزانه از آن گذر می کنیم و اشغال و زباله ی خود را بدون توجه به سطل زباله روی ان می ریزیم و به این موضوع که چه کسی با چه زحمتی همه ی این زباله ها را از زمین برمی دارد تا ما روز بعد دوباره خیابان را تمیز ببینیم توجه نمی کنیم.
شخصیت یک شهر و روستا، طبیعت و مناظر زیبای ان است، روزی را تصور کنیم که با بی دقتی و بی توجهی ما همه ی مناظرو مناطق دیدنی با زباله و اشغال پوشیده شده است و هیچ رفتگری وجود نداشته باشد که همه ی زباله ها را پاک کنند.
چه دنیای زشتی با این همه زباله و الودگی می شود. بنابراین قدر رفتگران و همه ی شغل ها که هرکدام به نوعی نقش پررنگی در جهان ماایفا می کنند بدانیم.
ازهمین کودکی و نوجوانی یادبگیریم که هیچ زمان زباله ی خود را درخیابان و طبیعت نریزیم تا دنیای زیباتری داشته باشیم و شهر خود را درخیابان و طبیعت نریزیم تا دنیای زیباتری داشته باشیم وشهر خود رامانند خانه ی خود تمیز و پاکیزه نگاه داریم.
افتضاه
سلام و عرض ادب
یک انشا دیگر به این مطلب اضافه شد . امیدواریم از انشا دوم استفاده لازم را داشته باشید
موفق باشید
عالی بود ممنونم