
انشا درمورد علم بهتر است یا ثروت
انشا درمورد علم بهتر است یا ثروت
معلمی در کلاس درس همی بود. شاگردی از وی پرسید: استاد علم بهتراست یا ثروت؟ معلم بی درنگ شمشیر سامورایی از غلاف بیرون کشید و شاگرد نگون بخت را به سه قسمت مساوی تقسیم کرد و گفت: سال هاست که دیگر هیچ احمقی بین دوراهی علم و ثروت گیر نمیکند!
شاگردان انگشت تحیر به دندان گزیدند و در حالی که لرزش تمام وجودشان را فرا گرفته بود گفتند:
ای استاد ما را دلیلی عیان ساز تا جان فدا کنیم!
معلم گفت: در جوانی مرا دوستی بود که باهم به مکتب میرفتیم
دوستم ترک تحصیل کرد و من معلم مکتب شدم
حالا او پورشه دارد و من پوشه!
او اوراق مشارکت دارد و من اوراق امتحانی
او عینک آفتابی، من عینک ته استکانی
او بیمهی زندگانی، من بیمه آتیه سازان حافظ
او سکه و ارز، من سکته و قرض
چون سخنان معلم بدین جا رسید شاگردان نعرهای جانسوز زدند. برخی سر به کوه و بیابان گذاشتند و گروهی راهی کلاسهای آموزش اختلاس گشتند!