پایه یازدهممتوسطه دومکمک آموزشی

انشا درمورد مترسک

انشا درمورد مترسک

او حتی با آن ایستادن استوارش، به ما می آموزد که با وجود تنها بودن هم میتوان ایستاد. آن چشمان مشکی درشتش که پر از غم است، میخواهد بگوید از من نترسید ولی دهانش را دوخته اند و توان حرف زدن ندارد.

به کلاغ هایی که دورش جمع میشوند وبعداز نگاه کردن به چهره اش به دل آسمان میگریزند نگاه میکند و با خود میگوید کاش میشد آنها را در آغوش بگیرم اما وقتی میخواست دستانش را تکان بدهد نمیشد زیرا دستانش مانند پاهایش که نمیتواند دنبال کودکان کوچک بدود وبگوید از من نترسید، از چوب است.

کلاهی لبه دار برروی سرش است و این تنها نعمتی ست که از این دنیا به او رسیده تا صورتش آفتاب سوخته نشود و این کلاه مانند مردان ترسناک در قصه است که همیشه کلاهی لبه دار بر سردارند تا بر ابهت چهره شان  بیفزاید.

لباسی مانند گونی به تنش کرده اند، این لباس به رنگ سیاه است مانند بختش که سیاه است و در این میان قلبش را که هنوز میتپد، قلبی که ازاین همه بی مهری یخ زده است را در آغوش میگیرد و زمزمه میکند:

آدمک خر نشوی گریه کنی

کل دنیا سراب است بخند

انشا درمورد مترسک


انشا درباره مترسک

تا به حال قصّه ام را زیاد شنیده ای، قصّه ی آن نگهبان قلابی تنهای بچگی هایت از آن من است. می توانی درک کنی عمق تنهایی دل غمگینم را که در لباس کهنه قایم شده؟

تیر آفتاب که مستقیم در چشمانم فرو می رفت به بیدار شدن وا دارم می کرد، دوباره صبحی دیگر تکراری تر از دیروز و اما هوای بهاری و بادی که لباس پاره پوره ام را به رقص وا می داشت، میان آن همه اندوه ذره ای حس خوب در دلم می کاشت.

سرم را آهسته بالا آوردم و چشمانم را با خستگی و بی حوصلگی چرخاندم باز هم سکوت بود و مزرعه ای دور افتاده، نه صدایی گوشم را نوارش میداد و نه حتی منظره ای چشمانم را شوق نگریستن می بخشید.

بازهم جای شکرش باقی است که این حال و هوا همیشگی نیست، گاهی تا صدای پرنده ای به گوشم می رسد سرم را پایین می اندازم، شاید دریای شفاف دلم، صورت کریه ام را بپوشاند، اما سخت در اشتباهم، ترسناک تر از آن حرف هایم که حتی کلاغی سیه روی نگاهم بیاندازد.

پس از لحظاتی، صدایی سکوت مزرعه را درهم شکست، به راستی صدای آوازش بود و چه دلنشین دلم را به سوی عشقش فرا می خواند، باز هم صبحی از نو و دوست داشتن های یواشکی ام از نو شروع شد، مگر می شد من هم عاشق شوم؟

منی که خیال می کردم تمام عالم به او سپرده اند که سمت من نیاید.

این مقاله چقدر براتون مفید بود؟

از ۱ تا ۵ به این مقاله امتیاز بدید

میانگین رتبه 3.9 / 5. تعداد امتیاز ها: 27

تا حالا امتیازی ثبت نشده است! برای این مقاله امتیاز ثبت کنید.

حسین شریفی

راه موفقیت، همیشه در حال ساخت است؛ موفقیت پیش رفتن است، نه به نقطه پایان رسیدن . ما در تحقیقستان تلاش میکنیم تا بهترین ها را برای شما به ارمغان آوریم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا