پایه هشتممتوسطه اولکمک آموزشی

انشا درمورد پروانه ای در تاریکی شب

انشا درمورد پروانه ای در تاریکی شب

در تاریکی شب با بال های رنگین خود که هر کدام از بال هایم همچون رنگین کمان رنگهای خیره کننده ای بر ان نقش بسته است که در تاریکی شب جلوه های زیباتری پیدا میکند از این سو به آن سو پرواز می کنم تا به نوری برسم.

پروانه ها در شب های تاریک بدنبال مکان روشن میگردند تا در آن نور پروازکنند, همچون معبودی که انگار بر دور ان می چرخد و معبود خود را طواف میکند.

در همین تاریکی به دنبال یک روشنایی می گشتم. شعمی روشن از دور دیدم که با دیدن نور شمع سریع تر پرواز کردم تا هر چه زودتر به شمع برسم, تا در کنار همان شمع به آرامش برسم. اما باید حواسم را جمع کنم که مبادا همین شمع که به دنبالش می گردم پر های زیبایم را بسوزاند و مرا به کام مرگ کشاند.

با رسیدن به شمع با شادمانی پر زدم و مانند دیوانه ایی به دور شمع پرواز کردم و تا خود خود سپیده ی صبح از شادی زیاد به دور آن رقصیدم و بال های زیبایم را به نمایش گذاشتم تا که صبح در روشنایی خورشید از آنجا دور شوم.

انشا درمورد پروانه ای در تاریکی شب


پروانه ای در تاریکی شب

خسته شدم. چند ساعت است که زیر باران پرواز کرده بودم. هوا سرد بود و تاریک. دیگر بال هایم طاقت پرواز نداشت. دیروز زنبور ها گفتند که باران و طوفان خواهد آمد. خوشبحال شان که خانواده، نظم، اتحاد و خیلی چیزهای دیگر دارند که ما پروانه ها نداریم. شاید من فقط ندارم.

دوستانم مرا ول کردند؛ یا به تابلو ها میخ شده اند و یا به کلکسیون دانشمندان رفتند. مادرم در تور دختر بچه ای افتاد که احتمالا می خواست لای دفترش آنرا بخشکاند. هیچ وقت هم به پارک بازنگشت. آن موقع در پیله بودم.

شش ماه از آن قضیه می گذرد. وقتی از حشرات پارک شنیدم و پارک را ترک کردم. خدایا آن نور دیگر چیست؟ چرا خاموش نمی شود تو این باران؟ حتما زیر سقف است.

شمع! خدایا شکرت، چند وقت بود که از سرما و تنهایی و بی مهری بدنم یخ زده بود. بعد از آنکه یخم باز شد، خاطرات تلخم را برای شمع زمزمه کردم. گویی اشک های شمع جاری شد. وقتی که نورش زیادتر می شد فهمیدم که با من همدردی می کند.

بعد از چند دقیقه اشک روی اشک بند شده بود. با او احساس امنیت می کردم. خواستم او را در آغوش بگیرم. ایمانم متزلزل شده بود. چشم بر روی عقل و ایمان بستم و فقط به ندای قلبم گوش دادم. با این این آغوش مرا سوزاند ولی دیگر هیچوقت سرد نمیشوم، چون دیگر زنده نمی شوم.

این مقاله چقدر براتون مفید بود؟

از ۱ تا ۵ به این مقاله امتیاز بدید

میانگین رتبه 1 / 5. تعداد امتیاز ها: 1

تا حالا امتیازی ثبت نشده است! برای این مقاله امتیاز ثبت کنید.

حسین شریفی

راه موفقیت، همیشه در حال ساخت است؛ موفقیت پیش رفتن است، نه به نقطه پایان رسیدن . ما در تحقیقستان تلاش میکنیم تا بهترین ها را برای شما به ارمغان آوریم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا