انشا درمورد زلزله
انشا درمورد زلزله
سلام زلزله دیشب که آمدی،بدون خبرآمدی کاش خبرمیدادی تا مادرم غذایی راکه با عشق ومحبت درست کرده بود را میخوردی پدرم ازمهمان ناخوانده خوشش نمیاید ولی افسوس که ناخوانده آمدی وخانه را برسرمان ویران کردی .
زلزله جان من وبرادرم دیشب مشق هایمان رانوشته بودیم توبه معلم بگو. دیشب برادرم قول داده بود که دیگر سروصدای بی خودی نکند وخانه رابرهم نزند
ولی با آمدن تو برادرم ساکت ماند ساکت ساکت برای همیشه من آن روز درآغوش مادرم خوابیدم تا اینکه توآمدی…
به جای غذا سنگ وخاک نصیبمان شدوبه جای آغوش مادرم زمین سردوبی روح درآغوشم گرفت زلزله باآمدن توخیلی چیزها تغییرکردند .روستای کوچک
ما پراز آدمهای رنگارنگ شد آدمهایی که فقط آنها را از تلویزیون میدیدیم ولی آنها همینجا هستند و با تمام توان خودبه زلزله زدگان کمک می کنند و کمک
های مردمی از سرتاسر کشور به آنها کمک میکنند آنها غذاهای خوشمزه ای می آورند ولی افسوس که ما دیگرنیستیم . راستی چرا مردم به لرزه ی۳ /۷
ریشتری نیازدارند که از خواب غفلت بیدارشوند و به ما روستاییان کمک کنند , درست است کمک به زلزله زدگان ثواب دارد ولی مگر کمک به روستاییان
ثواب ندارد.
ز مثل زندگی بود ولی باآمدن تو آن نابود شد مثل حبابی برروی آب
گردآوری توسط: تحقیقستان