
غزل صنم – فال حافظ
غزل صنم – فال حافظ
غزل شماره 119 دیوان حافظ در مدت کوتاهی که شاه محمود بر شیراز مسلط و شاه شجاع متواری بود به طرفداری از شاه شجاع سروده شده است. حافظ میگوید از قدرت بر کنار شدن خللی در ارزشهای ذاتی او ایجاد نمیکند و او را همچون سروی میداند که میتواند جفای خزان را تحمل کند. در ادامه اضافه میکند کسی از غیب خبر ندارد پس نباید خیالات بافت.
فال حافظ با معنی و تعبیر کامل و تفسیر بیت به بیت غزل شماره 119 حافظ را در تحقیقستان بخوانید.
غزل صنم – غزل دلی که غیب نمای است و جام جم دارد – غزل 119 حافظ
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
به خط و خال گدایان مده خزینه دل
به دست شاهوشی ده که محترم دارد
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد
رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست
نهد به پای قدح هر که شش درم دارد
زر از بهای می اکنون چو گل دریغ مدار
که عقل کل به صدت عیب متهم دارد
ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان
کدام محرم دل ره در این حرم دارد
دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل
به بوی زلف تو با باد صبحدم دارد
مراد دل ز که پرسم که نیست دلداری
که جلوه نظر و شیوه کرم دارد
ز جیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست
که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد
غزل شماره 119 حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
نتیجه تفال غزل شماره 119 حافظ :
1- فردی با اصالت و اصل و نسبدار هستی و حیف است که بخواهی عاشق هرکسی بشوی و به هر بیسر و پایی توجه کنی. شاید بهتر باشد قبل از دل دادن افراد را آزمایش کنی تا میزان ارزشمندی، وفاداری و فداکاری آنها را بشناسی.
2- به خداوند ایمان داشته باش و دلت را مانند دریا وسیع کن تا بتوانی تمام مشکلات اطرافت را بدون ترس از بین ببری. صبر و توکل چاره همه مشکلات است. انسانهای منفعتطلب و بد ذات را از اطراف خود دور کن. هر کسی را محرم راز دل خودت مکن و هرچه میخواهی را به خدا بگو.
معنی و تفسیر غزل شماره 119 حافظ – معنی غزل دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
بیت اول
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
آن دلی که همچون جام جم، اسرار نهان را نمایان میکند، اگر انگشتری پادشاهی را لحظهای از دست بدهد، برایش اهمیتی ندار و غصه نخواهد خورد.
یعنی قدرت و سلطنت او در درون خودش است و وابسته به اشیای بیرونی مثل انگشتر نیست.
✦✦✦✦
بیت دوم
به خط و خال گدایان مده خزینه دل
به دست شاهوشی ده که محترم دارد
گنجینه دلت را به سبزه عذار و خال چهره تهیدستان بیفضیلت مده بلکه آن را به دست یک بزرگمنش صاحب کمالات بده که قدر آن را بشناسد.
یعنی هرکسی ارزش و عیار دل را نمیداند و شایسته دل سپردن نیست.
✦✦✦✦
بیت سوم
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد
هر درختی نمیتواند که بار ستم پاییز را تحمل کند، من بنده عزم استوار سرو هستم که این پایداری و استواری فقط از او برمیآید.
✦✦✦✦
بیت چهارم
رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست
نهد به پای قدح هر که شش درم دارد
اینک وقت آن رسیده که برای به دست آوردن شادمانی، هر کسی که شش درهم یعنی حتی سرمایهای اندک دارد آن را، چون نرگس مست در پای جام شراب بریزد و خرج کند. اکنون زمان شادی و بادهنوشی است.
✦✦✦✦
بیت پنجم
زر از بهای می اکنون چو گل دریغ مدار
که عقل کل به صدت عیب متهم دارد
در زمان حال مانند گلی باش و از اینکه طلا و سرمایه خودت را برای خریدن شراب صرف کنی، خودداری نکن، زیرا اگر چنین نکنی عقل کامل تو را به صد عیب متهم میکند.
اگر با پولی که داری شراب نخری، نشان میدهی که عقل نداری.
✦✦✦✦
بیت ششم
ز سِر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان
کدام محرم دل ره در این حرم دارد
هیچکس از رازهای جهان غیب آگاهی ندارد، پس بیهوده داستان و افسانه مگو، کدام محرم دل وجود دارد که به سراپرده اسرار غیب راه یافته باشد؟
آنچه مردم از عالم غیب تعریف میکنند افسانهای بیش نیست.
✦✦✦✦
بیت هفتم
دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل
به بوی زلف تو با باد صبحدم دارد
دلم که ادعا میکرد از دنیا و مافیها وارسته و بیتعلق است اینک به عطر گیسوی تو یا به هوای گیسوی تو صدگونه سروکار با نسیم سحرگاهی دارد.
از باد صبح میخواهد که عطر گیسوی تو را به او برساند.
✦✦✦✦
بیت هشتم
مراد دل ز که پرسم که نیست دلداری
که جلوه نظر و شیوه کرم دارد
خواسته دلم را از چه کسی بجویم در حالیکه هیچ یار دلنوازی وجود ندارد که دیده عنایت و شیوه بخشش داشته باشد.
✦✦✦✦
بیت نهم
ز جیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست
که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد
از دلق ریایی حافظ چه سودی میتوان برد در حالی که ما خدای بیهمتا را خواستیم، ولی او خود بتی برای پرستش دارد.