
غزل غم لشکر – فال حافظ
غزل شماره 151 دیوان حافظ نشان میدهد که شاعر هنگام سفر به هند، متوجه خطر مسافرت شده و انگیزه سرودن این غزل را نخست در مضمون بیت پنجم آفریده است. اینکه قبل از وارد شدن به بطن کار انجام دادن آن آسان به نظر میرسیده و تا زمانی که در آن قرار نگرفته متوجه نمیشود که صدها جواهر ارزش تحمل طوفان را ندارد و در این دنیا نباید غم خورد.
فال حافظ با معنی و تعبیر کامل و تفسیر بیت به بیت غزل شماره 151 حافظ را در تحقیقستان بخوانید.
غزل غم لشکر – غزل دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد – غزل 151 حافظ
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد
به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمیارزد
به کوی می فروشانش به جامی بر نمیگیرند
زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمیارزد
رقیبم سرزنشها کرد کز این باب رخ برتاب
چه افتاد این سر ما را که خاک در نمیارزد
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است
کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد
چه آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمیارزد
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهان گیری غم لشکر نمیارزد
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر
که یک جو منت دونان دو صد من زر نمیارزد
غزل شماره 151 حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
نتیجه تفال غزل شماره 151 حافظ :
1- زندگی مهلت کوتاهی است که نباید آن را با غصه هدر داد. چرا برای کاری که نفعی برای تو نداشته است اندوه و غصه میخوری؟ دست از این ناراحتی بردار که کاری ابلهانه است. به دشمنان خود اهمیت مده.
2- کاری که در نظر داری سود بسیاری دارد ولی پا در هر کار بزرگی قرار دهی مشکلات و خطرات آن نیز بزرگتر خواهند شد. در ابتدا همه جوانب کار را در نظر بگیر و سپس شروع به کار کن.
3- قناعت کردن و راضی بودن به داشتهها خیلی بهتر از آن است که از کسی چیزی بگیری و زیر بار منت او باشی.
معنی و تفسیر غزل شماره 151 حافظ – معنی غزل دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد
بیت اول
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد
به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمیارزد
حتی یک لحظه غمگین زندگی کردن به اندازه تمامی عالم هم ارزش ندارد، خرقه زهد و ریای ما را بفروش و با پولش شراب بخر که بیشتر از این ارزش ندارد.
✦✦✦✦
بیت دوم
به کوی میفروشانش به جامی بر نمیگیرند
زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمیارزد
سجاده پرهیزگاری را در محله میفروشان به اندازه یک جام شراب نیز قبول نمیکنند، آفرین بر آن که حتی یک پیمانه نمیارزد.
✦✦✦✦
بیت سوم
رقیبم سرزنشها کرد کز این باب رخ برتاب
چه افتاد این سر ما را که خاک در نمیارزد
نگهبان آستان محبوب، مرا سرزنشها و ملامتهای بسیار کرد و گفت: برو و چهرهات از درگاه این خانه بردار. چه اتفاقی برای سر من افتاده است که ارزش خاکسار شدن ندارد؟
✦✦✦✦
بیت چهارم
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است
کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد
زیبایی و جلال افسر پادشاهی که خطر از دست دادن جان در آن نوشته شده است، اگرچه کلاهی دلپذیر و دوستداشتنی است، اما ارزش از دست دادن سر را ندارد.
✦✦✦✦
بیت پنجم
چه آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمیارزد
در ابتدای راه، سختیهای دریانوردی به امید بدست آوردن سود، بسیار آسان به نظر میرسید، اما پس از اندکی فهمیدم که اشتباه میکردم، زیرا این طوفان، به اندازه صد گوهر گرانبها نیز ارزش ندارد.
✦✦✦✦
بیت ششم
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهان گیری غم لشکر نمیارزد
برای تو بهتر آن است که چهرهات را از علاقهمندان خود پنهان سازی، زیرا شادی تسخیر جهان به اندوه خوردن سپاهیان دلداده تو نمیارزد.
✦✦✦✦
بیت هفتم
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر
که یک جو منت دونان دو صد من زر نمیارزد
همچون حافظ قناعت پیشه ساز و از مال و مقام پست دنیا بگذر، زیرا که ذرهای زیر بار منت مردمان پست بودن به اندازه دویست مَن زر نمیارزد.
«جو» و «مَن» واحد وزن در قدیم بودند،. اولی مقدار بسیار سبک در مقیاس گرم و دیگری سنگین در حد سه کیلو است.