
غزل شمع انجمن – فال حافظ
غزل شماره 160 دیوان حافظ خلوت با یار را در صورتی دلپذیر میداند که یار با او موافق باشد نه اینکه حافظ مانند شمع بسوزد درحالیکه محبوبش به رقیبان روی خوش نشان میدهد. حافظ یار را به نگین انگشتر حضرت سلیمان و رقیبان را به شیطان تشبیه میکند و اعلام میدارد اگر قرار باشد او هرلحظه با دیگران باشد، مقبول و محبوب حافظ نخواهد بود.
فال حافظ با معنی و تعبیر کامل و تفسیر بیت به بیت غزل شماره 160 حافظ را در تحقیقستان بخوانید.
غزل شمع انجمن – غزل خوش است خلوت اگر یار یار من باشد – غزل 160 حافظ
خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد
همای گو مفکن سایه شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد
بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد
هوای کوی تو از سر نمیرود آری
غریب را دل سرگشته با وطن باشد
به سان سوسن اگر ده زبان شود حافظ
چو غنچه پیش تواش مهر بر دهن باشد
غزل شماره 160 حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
نتیجه تفال غزل شماره 160 حافظ :
1- به کسی دل سپردهای که دلش با دیگران است، چنین کسی فقط باعث میشود رنج بکشی. تکلیفت را با خودت و او روشن نما و به عذاب دادن خودت ادامه مده.
2- سختیها و مشکلات همیشگی نیستند پس نباید از آنها هراس داشته باشی. اگر به تلاش و کوشش خود واقعاً ایمان داری بایستی با صداقت و راستی تمام توانت را به کار گیری.
3- چنانچه برای رسیدن به هدفت مجبور به استفاده از دروغ و ریاکاری شدی، آن را رها کن و آخرت خود را برای دنیا فنا مکن.
4- دقیق و محتاط و عاقبتاندیش باش.
معنی و تفسیر غزل شماره 160 حافظ – معنی غزل خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
بیت اول
خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
خلوت گزیدن و دوری از دیگران در صورتی بسیار مطلوب و خوشایند است که محبوب فقط یار خودم باشد، نه اینکه من در تنهایی از دوریاش بسوزم و او همچون شمعی بر انجمن دیگران نور بخشد.
✦✦✦✦
بیت دوم
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
من خاتم انگشتر حضرت سلیمان را در ازای هیچ چیز نخواهم گرفت یعنی برایم ارزشی ندارد؛ اگر که گاه گاه در دست اهریمن (جن یا شیطان) باشد.
✦✦✦✦
بیت سوم
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد
خداوندا، نخواه که در خلوت وصل، رقیب محرم معشوق باشد و سهم من دوری و هجران شود.
✦✦✦✦
بیت چهارم
همای گو مفکن سایه شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد
به همای سعادت و پرنده خوشبختی بگو که سایه عزت و بزرگی خودش را در آن سرزمینی که مقام طوطی کمتر از زاغ است، نیندازد.
هما پرندهای افسانهای است که گویند سایهاش بر هرکسی بیفتد کامرا و خوشبخت و پادشاه میشود.
✦✦✦✦
بیت پنجم
بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد
چه نیازی هست که شوق و اشتیاق خودم را بیان کنم؟ در حالی که آتش دلم را از سوز کلام میتوانند بفهمند.
✦✦✦✦
بیت ششم
هوای کوی تو از سر نمیرود آری
غریب را دل سرگشته با وطن باشد
آرزو و هوس رسیدن به کوی تو از ذهن و جان من بیرون نخواهد رفت، آری چنین نیز باید باشد؛ چرا که دل بیقرار و سرگشته غریب، آرزوی رفتن به جایی را دارد که در آن پرورش یافته است.
✦✦✦✦
بیت هفتم
به سان سوسن اگر ده زبان شود حافظ
چو غنچه پیش تواش مهر بر دهن باشد
حتی اگر حافظ همچون گل سوسن، ده زبان پیدا کند، باز هم در پیش تو مانند غنچهای مهر بر دهان دارد و خاموش است.