
غزل گنج نامه مقصود – فال حافظ
غزل شماره 168 دیوان حافظ در حالیکه صراحتاً اذعان دارد راهی به منزل مقصود نبرده و از اهتمام خود راضی نیست اوضاع را بازگو میکند. جان او گداخته و سوخته اما نه کار دل به اتمام رسیده و نه شاعر به آرزوی خام خود دست یافته است. حافظ خود را غلام کمین یار کرده اما یار حتی یک شب نیز به مجلس او قدم نگذاشته و برخلاف وعده عمل کرده است.
فال حافظ با معنی و تعبیر کامل و تفسیر بیت به بیت غزل شماره 168 حافظ را در تحقیقستان بخوانید.
غزل گنج نامه مقصود – غزل گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد – غزل 168 حافظ
گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزوی خام و نشد
به لابه گفت شبی میر مجلس تو شوم
شدم به رغبت خویشش کمین غلام و نشد
پیام داد که خواهم نشست با رندان
بشد به رندی و دردی کشیم نام و نشد
رواست در بر اگر میتپد کبوتر دل
که دید در ره خود تاب و پیچ دام و نشد
بدان هوس که به مستی ببوسم آن لب لعل
چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد
به کوی عشق منه بیدلیل راه قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
فغان که در طلب گنج نامه مقصود
شدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد
دریغ و درد که در جست و جوی گنج حضور
بسی شدم به گدایی بر کرام و نشد
هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکر
در آن هوس که شود آن نگار رام و نشد
غزل شماره 168 حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
نتیجه تفال غزل شماره 168 حافظ :
1- تو از جان و دل مایه گذاشته و تمام تلاشت را برای رسیدن به مقصود انجام دادهای ولی به نتیجه دلخواه نرسیدی. پافشاری و اصرار در این راه فایدهای ندارد و باید راه دیگری در زندگی خودت پیدا کنی.
2- ناامید مباش که خدا لطفش را شامل حال تو خواهد کرد. به گذشته برگرد و ببین که مشکل کار از کجاست. با پیدا کردن نقاط ضعفت میتوانی جبران مافات کنی. همه مشکلات راه حلی خواهند داشت.
معنی و تفسیر غزل شماره 168 حافظ – معنی غزل گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
بیت اول
گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد
بسوختیم در این آرزوی خام و نشد
جانم سوخت تا آرزوی دلم یعنی وصال جانان برآورده شود، اما در آتش این هوای دل سوختیم و آرزوی ناپخته من به نتیجه نرسید.
✦✦✦✦
بیت دوم
به لابه گفت شبی میر مجلس تو شوم
شدم به رغبت خویشش کمین غلام و نشد
یار با فریب و نیرنگ گفت که یک شب سرور محفل تو خواهم شد، من هم با اشتیاق تمام خود، کمترین بنده او شدم، اما او میر مجلس من نشد.
✦✦✦✦
بیت سوم
پیام داد که خواهم نشست با رندان
بشد به رندی و دردی کشیم نام و نشد
محبوب پیغام فرستاد که با قلندران در محفلی خواهم نشست، من به قلندری و میخوارگی شهره شهر شدم، اما او همنشین قلندران نشد.
✦✦✦✦
بیت چهارم
رواست در بر اگر میتپد کبوتر دل
که دید در ره خود تاب و پیچ دام و نشد
سزاوار است اگر کبوتر دل در سینه بی تابی میکند چراکه پیچ و تاب دام عشق را در راه خود دید، اما به بند عشق گرفتار نشد. یعنی یار به صید دل من توجه نکرد.
✦✦✦✦
بیت پنجم
بدان هوس که به مستی ببوسم آن لب لعل
چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد
به این آرزو که آن لب سرخ رنگ را حین مستی ببوسم، خون دل بسیاری همچون جام شراب خوردم، ولی به آرزویم نرسیدم.
✦✦✦✦
بیت ششم
به کوی عشق منه بیدلیل راه قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
بدون راهنمایی پیر و مرشد به راه عشق قدم مگذار، زیرا که من به تنهایی صد بار تلاش کردم و به نتیجهای نرسیدم.
✦✦✦✦
بیت هفتم
فغان که در طلب گنج نامه مقصود
شدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد
هیهات و افسوس که در آرزوی رسیدن به گنجنامه مراد، به سبب اندوه بسیارم رسوای جهانی گشتم و به مرادم نرسیدم.
✦✦✦✦
بیت هشتم
دریغ و درد که در جست و جوی گنج حضور
بسی شدم به گدایی بر کرام و نشد
افسوس و فریاد که در جستجوی گوهر جمعیت خاطر، به بهانه گدایی به نزدیک مدعیان کرامت و بزرگی رفتم، اما آن را نیافتم.
✦✦✦✦
بیت نهم
هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکر
در آن هوس که شود آن نگار رام و نشد
حافظ از روی عقل و خرد هزاران چاره و اندیشه کرد تا بتواند معشوق را رام خود کند، اما به هوس و آرزوی خود نرسید.