غزل مکر زنانه – فال حافظ
غزل شماره 428 دیوان حافظ از غزلهای عارفانه سنگین و قابل بحث و مطالعه عارفان در هر زمان و با هرگونه شیوه فکری است که در زمان پختگی شاعر سروده شده است. آنگونه که روال غزلسرایی حافظ و عادت شعری اوست، سخن از بادهنوشی و رها کردن عقل است. حافظ سحرگاه که رنج خمارآلودگی شب را با خود داشته، همراه آواز موسیقی جام شراب بدست میگیرد.
فال حافظ با معنی و تعبیر کامل و تفسیر بیت به بیت غزل شماره 428 حافظ را در تحقیقستان بخوانید.
غزل مکر زنانه – غزل سحرگاهان که مخمور شبانه – غزل 428 حافظ
سحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستیش کردم روانه
نگار می فروشم عشوهای داد
که ایمن گشتم از مکر زمانه
ز ساقی کمان ابرو شنیدم
که ای تیر ملامت را نشانه
نبندی زان میان طرفی کمروار
اگر خود را ببینی در میانه
برو این دام بر مرغی دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه
که بندد طرف وصل از حسن شاهی
که با خود عشق بازد جاودانه
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست
خیال آب و گل در ره بهانه
بده کشتی می تا خوش برانیم
از این دریای ناپیداکرانه
وجود ما معماییست حافظ
که تحقیقش فسون است و فسانه
غزل شماره 428 حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
نتیجه تفال غزل شماره 428 حافظ :
1- عدهای در اطرافت هستند که با مکر و حیله قصد صدمه زدن به تو را دارند ولی خداوند حیله آنها را یکی پس از دیگری خنثی میکند. ملامت و ناراحتی دیگر تمام شده است. خودت اراده کردهای و غم را از دلت بیرون نهادهای.
2- به دنبال حل معمایی هستی که به این زودی حل نمیشود. صبور باش و در اموری که به تو مربوط نیست تجسس و کنجکاوی مکن.
معنی و تفسیر غزل شماره 428 حافظ – معنی غزل سحرگاهان که مخمور شبانه
بیت اول
سحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
هنگام سحر که بر اثر خماری از بادههای شب پیش با آواز چنگ و قانون شراب نوشیدم… ادامه در بیت بعد
✦✦✦✦
بیت دوم
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستیش کردم روانه
برای عقل زاد و توشه راه از شراب تهیه کردم و از شهر وجود خود او را بیرون کردم.
✦✦✦✦
بیت سوم
نگار میفروشم عشوهای داد
که ایمن گشتم از مکر زمانه
دلبر میفروش محبوب من ناز و غمزهای کرد که بر اثر آن مکر و فریب روزگار از یادم رفت و آسودهخاطر شدم.
✦✦✦✦
بیت چهارم
ز ساقی کمان ابرو شنیدم
که ای تیر ملامت را نشانه
از ساقی ابرو کمان این سخن به گوشم رسید که ای کسی که هدف تیر سرزنش قرار گرفتهای… ادامه در بیت بعد
✦✦✦✦
بیت پنجم
نبندی زان میان طرفی کمروار
اگر خود را ببینی در میانه
اگر به خودت بیندیشی و خودبین باشی، نمیتوانی مانند کمربند که گرداگرد کمر محبوب را احاطه نموده، از آن کمر محبوب مطلوب بهرهای ببری.
✦✦✦✦
بیت ششم
برو این دام بر مرغی دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه
برو و این تله خود را برای پرندهای دیگر بگذار، زیرا آشیانه سیمرغ در جای بلند و دور از دسترس تو قرار دارد.
محبوب را به سیمرغ تشبیه کرده که نمیتوان آن را بهدست آورد.
✦✦✦✦
بیت هفتم
که بندد طرف وصل از حسن شاهی
که با خود عشق بازد جاودانه
کسی که خودشیفته است، چگونه میتواند به وصال زیبایی شاهانه برسد؟
✦✦✦✦
بیت هشتم
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست
خیال آب و گل در ره بهانه
مصاحب، رامشگر و ساقی این بزم وجود همگی یک نفر یعنی خداوند هستند؛ تصور خلقت اولیه از آب و گِل در این راه بهانهای بیش نیست.
✦✦✦✦
بیت نهم
بده کشتی می تا خوش برانیم
از این دریای ناپیداکرانه
کشتی شراب بیاور تا با نوشیدن آن از این دریای وجود که ساحل آن ناپیداست به خوبی و خوشی رهایی یابیم.
✦✦✦✦
بیت دهم
وجود ما معماییست حافظ
که تحقیقش فسون است و فسانه
حافظ وجود و هستی ما مانند رازی سربسته است که تعمق و غور و بررسی در آن همچون خودفریبی و داستانپردازی است.