
غزل گوهر وصل – فال حافظ
غزل گوهر وصل – غزل من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم – غزل ۳۲۸ حافظ
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم
دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
ای نسیم سحری بندگی من برسان
که فراموش مکن وقت دعای سحرم
خرم آن روز کز این مرحله بربندم بار
و از سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم
حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل
دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم
پایه نظم بلند است و جهان گیر بگو
تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم
غزل شماره ۳۲۸ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
نتیجه تفال غزل شماره ۳۲۸ حافظ :
1- انسانی متواضع و افتاده حال هستی و نیتی پاک داری، از این رو مورد توجه همگان قرار می گیری. قصد سفری داری که خیر تو در آن است، پس تردید نکن. موقعیتی خوب خواهی یافت و شهرتی که تو را نزد همگان عزیز خواهد کرد. اما شرط رسیدن به آن تلاش و کوشش است.
2- قدر خود را بدانید و اعتماد به نفس خود را حفظ کنید. خود کمتربینی از موانع اصلی برای رسیدن به اهداف و آرزوها است. شما هم با سعی و تلاش می توانید دستاوردهای بزرگی کسب کنید و به مقام بالا برسید. برای رسیدن به خواسته ها تلاش کنید و امید خود را از دست ندهید. همواره به یاد خداوند باشید و نماز و عبادت را فراموش نکنید.
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۲۸ حافظ – معنی غزل من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
بیت اول
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم
من آنقدر منزلت ندارم که در ضمیر عطرآگین و خاطره تو گذر کنم. ای کسی که خاک درگاهت مانند تاج سر من است، تو در حق من بسیار لطف داری.
✦✦✦✦
بیت دوم
دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
ای دلربا، به من بگو چه کسی به تو اینگونه مهربانی با زیردستان را آموخته است؟ زیرا من هرگز گمان ندارم که اطرافیان و مراقبان تو چنین کاری کرده باشند.
✦✦✦✦
بیت سوم
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
ای پرنده بهشتی، توجه و عنایت خود را به نگهبانی راهم بگمار، زیرا این راهی بس دراز است و من در کار سیر و سفر تازهکار هستم.
✦✦✦✦
بیت چهارم
ای نسیم سحری بندگی من برسان
که فراموش مکن وقت دعای سحرم
ای باد سحری، مراتب چاکری مرا به آن محبوب برسان و بگو که موقع دعای سحرگاهان مرا از یاد نبَرَد.
✦✦✦✦
بیت پنجم
خرم آن روز کز این مرحله بربندم بار
و از سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم
خوشا آن روزی که از این منزلگاه بار سفر بربندم تا پس از آن دوستانم سراغ مرا از سر کوچه و برزن تو بگیرند یعنی مقیم آستان تو شوم.
✦✦✦✦
بیت ششم
حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل
دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم
ای حافظ، شایسته است اگر برای دسترسی به وصل دوست که مثل جواهر ارزشمند است، چشمم را از اشک همچون دریا کرده و در آن غوطهور شوم.
✦✦✦✦
بیت هفتم
پایه نظم بلند است و جهان گیر بگو
تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم
مقام و مرتبت شعر بر اساس والایی نهاده شده و در همه عالم فراگیر است. به فرمانروای دریا بگو تا به عنوان صله، دهانم را پر از مروارید سازد.
مقصود از پادشه بحر پادشاه هرمز، سلطان البحر، و در اینجا همان تورانشاه است.