
انشا با موضوع زنگ انشا
انشا با موضوع زنگ انشا
زمانی که دانش اموز بودم عاشق زنگ انشا بودم و بر عکس اکثر بچه ها که از این زنگ بیزار بودند.من این زنگ را دوست داشتم چون می توانستم تراوشات ذهنیم را در کاغذی بریزم و با صدای بلند و به تقلید از گویندگان تلویزیونی در کلاس بخوانم اما چون در ریاضی به اصطلاح ((کمیتم لنگ بود)) و از نظر جثه لاغر و نحیف بودم تا موقع دبیرستان هیچ کدام از معلمانم استعداد مرا باور نکردند و هیچ کدام باورشان نشد که ان کلمات و جملات قلمبه سلمبه متعلق به کله کوچک من باشد برای همین هیچ وقت در انشا به من نمره ی خوبی ندادند .
یادم می اید در کلاس چهارم ابتدایی معلم بد اخلاقی داشتیم (( هر کجا هست خدایا به سلامت دارش)) که هر هفته موضوع انشایی به ما می داد و می نوشتیم و می اوردیم و سر کلاس می خواندیم اما منی که همیشه خودم را می کشتم تا انشایم را بخوانم هیچ وقت دیده نشدم به تصور اینکه نوشتنم چون ریاضی ضعیف است از من نمی خواست که بخوانم.
در حالیکه می دیدم اکثر بچه ها دست نوشته ها پدر یا برادر ویا داییشان را می اوردند و چه نمرات خوبی هم می گرفتند ولی من هیچ وقت نتوانستم به این معلم عزیز و نازنینم خودم را ثابت کنم و نشان دهم که استعداد مرا فقط با ریاضی نسنجد
ان روز طبق عادت معموله ی هر هفته وقتی وارد کلاس شدند دفتر های انشا را باید روی میز می گذاشتیم و منتظر صدا کردن خانم می شدیم واقعیت من ان روز انشایم را ننوشته بودم و به تصور اینکه مرا باز نخواهد خواند دفتر سفیدی جلوی میزم گذاشتم.
برای اینکه خانم بویی نبرد مثل همیشه دستم را بلند کردم که: خانم من بیام خانم من بیام از بخت بدم نگاه خانم چرخید به سمت من. دست و پایم لرزید چه می توانستم بکنم ؟ من یک عالمه انشای نوشته شد ه و خوانده نشده داشتم اما امروز… .
این اخر بد شانسی بود اگر واقعیت را به خانم می گفتم باورش نمی شد وفکر می کرد من همیشه الکی دستم بالا است. با اعتماد به نفس کامل دفتر سفیدم را برداشتم و به پای تخته رفته و به اصطلاح قدیمی ها فی البداهه به اندازه ی یکی دو صفحه سخنرانی کردم.
به گمان اینکه خانم با دیدن صفحات سفید این صراحت و استعداد مرا مورد تشویق قرار خواهد داد دفتر را پیش رویش گذاشتم و مسرور و خوشحال منتظر نمره ی بیست بودم اما… در کمال نا باوری نه تنها تشویق نشدم بلکه سزای نمرات بد ریاضی را در زنگ انشا دادم (هر چند در زنگ ریاضی به اندازه ی کافی و وافی مورد عنایت قرار می گرفتم.
خانم از من قول گرفت که دیگر تکرار نشود. نه ان روز و نه هیچ روز دیگر نتوانستم خودم را و قلم توانایم را و… به خانم نشان دهم.
امروز بعد از ان همه سال خودم معلمم. و یقین دارم دانش اموز من در همه درس ها تواناییش به یک اندازه نیست واگر استعداد واقعی او شناخته شود و خوب هدایت گردد مطمنا به اهداف عالی اموزشی خواهیم رسید.